رسته‌ها
رساله هزلیات مولانا
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 94 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 94 رای
هزل، به فتح اول و سکون دوم در لغت، به مزاح کردن بیهوده، لاف و سخن بیهوده معنی شده است و در اصطلاح اهل ادب، شعری است که در آن کسی را ذم گویند و بدو نسبت‌های ناروا دهند، یا سخنی که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید. اما در این تعریف مرزی میان هزل و هجو لحاظ نشده است در تعریف دقیق تر هجو به معنای سخن بیهوده و هزل به معنای سخن بیهوده ناروا (زیر شکمی) می باشد.
مولانا جلال الدین را به نام عارف می شناسیم،عارف از آنجا که داری عفت زبان است سعی می کند از گفتار بیهوده پرهیز کند،و هرزه گویی نکند،
اما از آنجا که مولانا مخاطبش عام بوده است،
گاه صلاح می دیده برای بیان منظورش و هدف متعالیش،از اشعار هزل و زیرشکمی استفاده کند!
و آنچنان این کار را زیبا انجام داده،که مخاطب پس از شنیدن این اشعار،احساس بدی به او دست نمی دهد،و حتی فکر می کند اکنون یک درس اخلاقی گرفته است!
و هنر و اخلاق او نیز همین را حکم می کند...
این رساله به اشعار هزل و طنز مولانا می پردازد که در مثنوی آورده است.
و در نوع خود بسیار جذاب و جالب است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
53
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/03/12

کتاب‌های مرتبط

دغلنامه
دغلنامه
4 امتیاز
از 3 رای
لوایح
لوایح
4.7 امتیاز
از 36 رای
دیوان شیخ الرئیس افسر
دیوان شیخ الرئیس افسر
4.6 امتیاز
از 11 رای
سرود جنگل
سرود جنگل
4 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی رساله هزلیات مولانا

تعداد دیدگاه‌ها:
22
با تشکر از دوست عزیز جناب پورفر بابت آپلود کتاب و همچنین توضیحات خوبی که ذیل داستان کنیزک و خاتون ارائه دادند...
یه مسئله ای هست که در مورد این داستان و در واقع نسبت به کل ادبیات مطرحه و اون هم اینه که متاسفانه این داستان پردازی ها بیشتر از اینکه پیام های اخلاقی مذکور رو به ما گوشزد کنند مسائل دیگه ای رو به ذهن ما چه به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه الفا می کنند، به عنوان مثال با خوندن این داستان و خیلی داستان های مشابه دیگه که در آثار ادبی ارزشمند اومده اولین چیزی که ذهن خواننده رو درگیر می کنه و دست آخر هم پررنگ تر از هر پیام دیگه ای در ذهن باقی میمونه اینه که زن ها تمثال شهوت رانی و هوس بازی و فوق العاده اهل مکر و نیرنگ مخصوصا در وادی روابط جنسی اند و برای همین بسیار خیانتکار و غیرقابل اعتماد هستند، تو اکثر این داستان های زیبای اخلاقی! میبینیم که در مورد شهوت جنسی زنان مبالغه شده و زنها به عنوان موجوداتی ذاتا گنهکار و خائن توصیف شدند... همه اینها سبک نگاه مردانه و مغرضانه ایه که روی کل ادبیات سایه انداخته و جالب تر اینکه زنها هم با خوندن این جور داستان ها و نقل ها باورشون میشه که همین طوره، کاملا مشخصه که این سبک نگاه و این نحو توصیفات برای جنس مذکر مقبول و محبوب بوده (و هست) که با این داستان پردازی ها سعی کردند نکات اخلاقی رو هرچند به عنوان پیام های رده دوم و سوم به خورد مخاطب بدن... فکر می کنم القای این پیام ها با داستان های تاثیرگذارتر دیگه ای هم ممکنه و لازم نیست حتما چنین پیام هایی تو چنین قالب هایی بیان بشه...

دوست عزیز مولانا فقط در مورد زنان اینگونه نگفته به مردان نیز تاخته!! نمونه اش داستان مردی که به کنیزش طمع داشت و و وقتی زنش فهمید چه دسته گلی به آب داده ریاکارانه به نماز ایستاد و زنش رندانه ریاکاری و سواستفاده مرد از نماز را به او گوشزد کرد.... . حرفم این است که مولانا را ضد زن دانستن و... فقط شایعه کسانی ست که با او دشمنی دارند حال چرا دشمن هستند نمیدانم!؟
اما اینکه نکات اخلاقی پیام دوم و سوم است قدری نا مهربانی ست چرا که مولانا در اشعارش میگوید: در بند ظاهر مثال نباشید بلکه به اصل و معنی مثل دقت کنید.
سلام
اخیرا برای منهدم کردن فرهنگ و ادب فارسی کتوتی پشت عبارات هزلیات مولوی وسعدی درنت منتشر شده واینکه مثل حکایت مولانا بخشی را دیدن وبخش مهمتر راندیدن
وتکه پاره کردن کتابها فجایعی از این دست را به بار میاورد.نبودن کنترل وبررسی در سایت ردبوک باعث انتشار کتابی چون هزلیات سعدی وانتخاب تعدادی از حکایتهای مولانا نیز
نتیجه بهتری به دست نداده.
دوستان فرهیخته بسیار دقت کنید
مولویی یه غربی ماسونه معمار بزرگه اصلا خود تک چشمه هرمه
دارای افکار ماسونی:D
می خواد فرهنک لا اوبالی گری گسترش بده تا شما توان نداشته باشی زودتر جنگ آرماگدون راه بندازه
[quote='پری دریایی']نقل قول از mofa313:با تشکر از دوست عزیز جناب پورفر بابت آپلود کتاب و همچنین توضیحات خوبی که ذیل داستان کنیزک و خاتون ارائه دادند...
یه مسئله ای هست که در مورد این داستان و در واقع نسبت به کل ادبیات مطرحه و اون هم اینه که متاسفانه این داستان پردازی ها بیشتر از اینکه پیام های اخلاقی مذکور رو به ما گوشزد کنند مسائل دیگه ای رو به ذهن ما چه به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه الفا می کنند، به عنوان مثال با خوندن این داستان و خیلی داستان های مشابه دیگه که در آثار ادبی ارزشمند اومده اولین چیزی که ذهن خواننده رو درگیر می کنه و دست آخر هم پررنگ تر از هر پیام دیگه ای در ذهن باقی میمونه اینه که زن ها تمثال شهوت رانی و هوس بازی و فوق العاده اهل مکر و نیرنگ مخصوصا در وادی روابط جنسی اند و برای همین بسیار خیانتکار و غیرقابل اعتماد هستند، تو اکثر این داستان های زیبای اخلاقی! میبینیم که در مورد شهوت جنسی زنان مبالغه شده و زنها به عنوان موجوداتی ذاتا گنهکار و خائن توصیف شدند... همه اینها سبک نگاه مردانه و مغرضانه ایه که روی کل ادبیات سایه انداخته و جالب تر اینکه زنها هم با خوندن این جور داستان ها و نقل ها باورشون میشه که همین طوره، کاملا مشخصه که این سبک نگاه و این نحو توصیفات برای جنس مذکر مقبول و محبوب بوده (و هست) که با این داستان پردازی ها سعی کردند نکات اخلاقی رو هرچند به عنوان پیام های رده دوم و سوم به خورد مخاطب بدن... فکر می کنم القای این پیام ها با داستان های تاثیرگذارتر دیگه ای هم ممکنه و لازم نیست حتما چنین پیام هایی تو چنین قالب هایی بیان بشه...
من هم میخواستم همین مسئله را بازگو کنم که شما دوست عزیز به بهترین شکل توضیح دادید .....
راستی چرا باید مولانا تبدیل به یک بت بشه در حالیکه قسم میخورم خود مولاناشناسان هم اشعارش رو کامل نخوندند .....هر چی می کشیم از دست جهل و نادانی خودمان است و بس!!!!!!!!!!!!!
من فکر میکنم هر کسی که باشخصیت باشه و اصالت داشته باشه به سمت چنین مسائلی کشیده نمیشه چه برسه که اینگونه اشعار را بخواند و پند هم بگیره !!!!!!
ضمنا" من دیوان ایرج میرزا را به دلیل ادبیات رکیک نتونستم بخونم و همچنین نوشته های مولانا را .....روحم نیاز نداره با این اشعار تطهیر بشه ...... [/quote]
سلام
1-از عباراتی که تلقی اهانت به افکار ونظرات دیگران برمیاید استفاده نکنید
2-بزرگی مولانا جهانی است ومختص ایرانیان نیست-درترکیه تاجیکستان واروپا.......
3-لقمان راگفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان
والسلام
[quote='mofa313']با تشکر از دوست عزیز جناب پورفر بابت آپلود کتاب و همچنین توضیحات خوبی که ذیل داستان کنیزک و خاتون ارائه دادند...
یه مسئله ای هست که در مورد این داستان و در واقع نسبت به کل ادبیات مطرحه و اون هم اینه که متاسفانه این داستان پردازی ها بیشتر از اینکه پیام های اخلاقی مذکور رو به ما گوشزد کنند مسائل دیگه ای رو به ذهن ما چه به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه الفا می کنند، به عنوان مثال با خوندن این داستان و خیلی داستان های مشابه دیگه که در آثار ادبی ارزشمند اومده اولین چیزی که ذهن خواننده رو درگیر می کنه و دست آخر هم پررنگ تر از هر پیام دیگه ای در ذهن باقی میمونه اینه که زن ها تمثال شهوت رانی و هوس بازی و فوق العاده اهل مکر و نیرنگ مخصوصا در وادی روابط جنسی اند و برای همین بسیار خیانتکار و غیرقابل اعتماد هستند، تو اکثر این داستان های زیبای اخلاقی! میبینیم که در مورد شهوت جنسی زنان مبالغه شده و زنها به عنوان موجوداتی ذاتا گنهکار و خائن توصیف شدند... همه اینها سبک نگاه مردانه و مغرضانه ایه که روی کل ادبیات سایه انداخته و جالب تر اینکه زنها هم با خوندن این جور داستان ها و نقل ها باورشون میشه که همین طوره، کاملا مشخصه که این سبک نگاه و این نحو توصیفات برای جنس مذکر مقبول و محبوب بوده (و هست) که با این داستان پردازی ها سعی کردند نکات اخلاقی رو هرچند به عنوان پیام های رده دوم و سوم به خورد مخاطب بدن... فکر می کنم القای این پیام ها با داستان های تاثیرگذارتر دیگه ای هم ممکنه و لازم نیست حتما چنین پیام هایی تو چنین قالب هایی بیان بشه...[/quote]
من هم میخواستم همین مسئله را بازگو کنم که شما دوست عزیز به بهترین شکل توضیح دادید .....
راستی چرا باید مولانا تبدیل به یک بت بشه در حالیکه قسم میخورم خود مولاناشناسان هم اشعارش رو کامل نخوندند .....هر چی می کشیم از دست جهل و نادانی خودمان است و بس!!!!!!!!!!!!!
من فکر میکنم هر کسی که باشخصیت باشه و اصالت داشته باشه به سمت چنین مسائلی کشیده نمیشه چه برسه که اینگونه اشعار را بخواند و پند هم بگیره !!!!!!:-(
ضمنا" من دیوان ایرج میرزا را به دلیل ادبیات رکیک نتونستم بخونم و همچنین نوشته های مولانا را .....روحم نیاز نداره با این اشعار تطهیر بشه ......;-)
با تشکر از دوست عزیز جناب پورفر بابت آپلود کتاب و همچنین توضیحات خوبی که ذیل داستان کنیزک و خاتون ارائه دادند...
یه مسئله ای هست که در مورد این داستان و در واقع نسبت به کل ادبیات مطرحه و اون هم اینه که متاسفانه این داستان پردازی ها بیشتر از اینکه پیام های اخلاقی مذکور رو به ما گوشزد کنند مسائل دیگه ای رو به ذهن ما چه به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه الفا می کنند، به عنوان مثال با خوندن این داستان و خیلی داستان های مشابه دیگه که در آثار ادبی ارزشمند اومده اولین چیزی که ذهن خواننده رو درگیر می کنه و دست آخر هم پررنگ تر از هر پیام دیگه ای در ذهن باقی میمونه اینه که زن ها تمثال شهوت رانی و هوس بازی و فوق العاده اهل مکر و نیرنگ مخصوصا در وادی روابط جنسی اند و برای همین بسیار خیانتکار و غیرقابل اعتماد هستند، تو اکثر این داستان های زیبای اخلاقی! میبینیم که در مورد شهوت جنسی زنان مبالغه شده و زنها به عنوان موجوداتی ذاتا گنهکار و خائن توصیف شدند... همه اینها سبک نگاه مردانه و مغرضانه ایه که روی کل ادبیات سایه انداخته و جالب تر اینکه زنها هم با خوندن این جور داستان ها و نقل ها باورشون میشه که همین طوره، کاملا مشخصه که این سبک نگاه و این نحو توصیفات برای جنس مذکر مقبول و محبوب بوده (و هست) که با این داستان پردازی ها سعی کردند نکات اخلاقی رو هرچند به عنوان پیام های رده دوم و سوم به خورد مخاطب بدن... فکر می کنم القای این پیام ها با داستان های تاثیرگذارتر دیگه ای هم ممکنه و لازم نیست حتما چنین پیام هایی تو چنین قالب هایی بیان بشه...
مقاله جالب رویکرد مخاطب مدار مولوی و نقش آن در تکوین قصّه های هزل گونه مثنوی:
لینک دانلود
9- پیروی از حرص نتیجه اش سقوط در آتش است ، و این نار نیز خود عار است !
کافران را بیم کرد ایزد ز نار / کافران گفتند: نار ، اولى ز عار !!
گفت: نی، آن نار اصل عارهاست !! / همچو آن ناری که آن زن را بکاست . . .
لقمه اندازه نخورد از حرص خود / در گلو بگرفت لقمه، مرگ بُد
لقمه اندازه خور ای مردِ حریص ! / گر چه باشد لقمه حلوا و خبیص...
حتی اگر پول فراوان داری باز هم کم بخور !
حق تعالى داد میزان را زبان / هین ز قرآن سورۀ رحمان بخوان
هین ز حرص خویش میزان را مَهــِل / آز و حرص آمد تو را خصم و مُضِل
دانه کمتر خور، مکن چندین رفو / چون کُلُوا خواندی، بخوان لا تسرفوا
اگر می خورید حریص نباشید و اسراف نکنید!
تا خوری دانه، نیفتی تو به دام ! / این کند «علم و قناعت» و السلام.
10- کار بی استاد خواهی ساختن!؟
آن کنیزک میشد و میگفت: آه! / کردی ای خاتون، تو اُستا را به راه ؟؟؟
کار بی استاد خواهی ساختن ؟؟ / جاهلانه جان بخواهی باختن . . .
ای ز من دزدیده علمی ناتمام / ننگت آمد که بپرسی حال دام ؟!
ظاهر صنعت بدیدی ز اوستاد / اوستادی بر گرفتی، شاد شاد ؟!؟
11- از اینجا هم به استاد عرفانی و سیرو سلوک پل می زند،و پرهیز از مدعیان فراوان و دروغین و قلابی عرفان:
ای بسا زرّاق گول بی وقوف / از رهِ مردان ندیده، جز که صوف
زراق= دو رو _____ صوف= پشم (منظورش آنست که فقط پشم پوشیدن را از تصوف و ظاهر را آموخته و از اخلاق آن بی خبر است،و به تعبیر حافظ:
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.)
ای بسا شوخان ز اندک احتراف / زآن شهان ناموخته، جز گفت و لاف !
هر یکی در کف عصا، که موسی ام!! / می دمد بر ابلهان، که عیسی ام !!
منظورش آنست که تنها ابلهان از اینها تبعیت می کنند...
آه از آن روزی که صدق صادقان / باز خواهد از تو سنگِ امتحان !
شرمنده که طولانی شد،ولی شاید لازم بود که بماند این کامنت ها زیر هزلیات مولانا...
امیدوارم قدری تلاش چند ساله تان در فهمیدن مراد مولانا از این داستان نتیجه بخش بوده باشد دوست خوبم....
حالا فهمیدید این کوچگ چرا گفتم که؟
« اتفاقا بنده به عنوان یک شخص دیندار بسیار از داستان کنیزک و خاتون درس گرفتم،و بیشتر از خیلی جاهای دیگر مثنوی در خاطرم مانده آن نتیجه گیری شگفت اخلاقی و عرفانی مولانا را از آن هزل . . .»
آری اینست مرد نابغه ای چون مولانا ،شاعر شاعران جهان
که از سخیف ترین مسائل بزرگترین درسهای اخلاق و عرفان بیرون می کشد.

:x
5- شهوت بر خاتون غلبه کرده!! و مجنونانه ! خر را چون یوسف می دید . . . !
بود از مستی شهوت شادمان / در فرو بست و همی گفت آن زمان
از طرب گشته بُز آن زن هزار / در شرار شهوتِ خر بی قرار !
6- هنگامی که شهوت طغیان کند انسان به هر کاری (حتی هم بستر شدن با خر ! ) روی می آورد،چگونه باید از این طغیان شهوت جلوگیری کرد ؟ (مولانا رسما اینجا به وعظ می پردازد)
میل و شهوت کر کُند دل را و کور ! / تا نماید گرگِ یوسف شهد شور !!
ای بسا سر مستِ نار و نار جو / خویشتن را نور مطلق داند او
مذمت خود مطلق بینی و به خود متکی شدن . . .
جز مگر بندۀ خدا، کز جذب، حق / با رهش آرد، بگرداند ورق
تا بداند کان خیال ناریه / در طریقت نیست الا عاریه
زشتها را خوب بنماید شره / نیست از شهوت بتر ز آفاتِ رَه !!
صد هزاران نام خوش را کرده ننگ / صد هزاران زیرکان را کرده دنگ
چون خری را، یوسفِ مصری نمود !! / یوسفی را چون نماید آن جهود ؟!!
(وقتی خری را چون یوسف می نمایاند به هنگام غلبه ی شهوت،شما حساب کنید اگر با شخصی زیبارو طرف شود دیگر چه می شود واویلا !)
بر تو سرگین را فسونش شهد کرد / شهد را خود چون کند وقت نبرد ؟
شهوت از خوردن بود، کم کن ز خوَر ! / یا نکاحی کن، گریزان شو ز شر !
**رمز مولانا برای غلبه بر شهوت :
1- کم خوردن 2- ازدواج کردن

چون بخوردی میکشد سوی حَرَم / دخل را خرجی بباید لاجرم!
پس نکاح آمد چو "لاحول و لا" / تا که دیوت نفکند اندر بلا !
چون حریص خوردنی، زن خواه زود/ ور نه آمد گربه و دُنبه ربود !!
7- عدم رجوع به متخصص و خود مطلق بینی و بدون استاد کاری کردن:
علم "دیگ و آتش" ار نبود تو را / از شرر، نی دیگ ماند، نی ابا
چون ندانی دانش آهنگری / ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری !
8- حماقتِ برخاسته از شهوت و حرص نتیجه اش چیست!؟ به دلیل ممانعت کتابناک نمی توانم اینجا بنویسم،دوستان رجوع کنند،خلاصه اش اینست که هم آغوشی با خر موجب مرگ خاتون شد!
مرگِ بَد، با صد فضیحت، ای پدر / تو شهیدی دیده ای از . . . خر ؟!!
تو عَذابَ الْخِزْی بشنو از نبی / در چنین ننگی مکن جان را فدی...
دان که این نفس بهیمی، نر خر است / زیر او بودن، از این ننگین تر است...
در ره نفس ار بمیری در منَی / در حقیقت دان که کمتر زآن زنی
نفس ما را صورتِ خر بدهد او / ز انکه صورتها کند بر وفق خو
نکته ای عرفانی و فلسفی را بیان می کند،می گوید هر کاری که میکنی نتیجه اش در نفس و روحت باقی می ماند،و در قیامت نیز به همان صورت محشور می شوی . . .
این بود اظهار سرّ در رستخیز / اللَه الله، از تن چون خر گریز !!
بنده فقط اشعاری را بولد می کنم،سعی میکنم تفسیر نکنم چون جنبه ی تعلیمی اش واضح است از این عارف عزیز:
داستان آن کنیزک که با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه، و کدوئی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد، خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقۀ کدو را ندید. کنیزک را به بهانه ای به راه کرد جائی دور و با خر جمع شد بی کدو و بفضیحت هلاک شد. کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که: ای جانم، و ای چشم روشنم، .... دیدی و کدو ندیدی، ذکر دیدی آن دگر ندیدی،
"کل ناقص ملعون" یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه «ناقصانِ» ظاهر مرحومند، نه ملعون، بر خوان لَیسَ عَلَی الْأَعْمی
خاتون در جستجوی کنیزک درآمد و جوینده ی او شد:
1- در تفحص اندر افتاد او به جــِدّ / شد تفحص را دمادم مستعد
جدّ را باید که جان بنده بود / زآنکه جدّ، جوینده یابنده بود

2- خاتون حسادت زنانه و ملوکانه اش گل کرد،و خود را برتر از کنیزک پنداشت و بدو حسادت ورزید:
در حسد شد، گفت: چون این ممکن است !؟ / پس من اولیتر، که خر مُلک من است !
3-بسبب این حسادت،و لذت و شهوت طلبی آنی،و کور شدن دیده عقلش کنیزک را فرستاد دنبال نخود سیاه،بدون اینکه اسرار کار او را بپرسد:
کرد خاموش و کنیزک را نگفت / راز را از بهر طمع خود نهفت!
4- کنیزک ریاکارانه این کار را از خاتون پنهان می کند،و از او به خاطر مالکیتش حساب می برد ! ریا و دروغ عاقبت به فجایعی می انجامد :
رو ترش کرد و دو دیده پُر ز نَم / لب فرو مالید، یعنی صائمم! (صائم = روزه دار!)
در کف او، نرمه جاروبی، که من / خانه را میروفتم بهر عطن...
رساله هزلیات مولانا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک